۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

تو و بدمستی و رندی و می آشامیها
من و خون خوردن و رسوایی و ناکامیها

صبح نوروز خرام است، مبارک باشد
بر تنت جامهٔ چسپان خوش اندامیها

نشئه ای نیست به غربت می رسوایی را
به وطن می بردم خواهش بدنامیها

پختهٔ عشق کجا، شکوهٔ بیداد کجا؟
دل کم حوصله باشد ثمر خامیها

باده می نوش که تا هست جهان، خواهد بود
رنگ بر چهرهٔ گل از قدح آشامیها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.