۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

هوای دشت چون افتاد در سر آن پریرو را
طپیدن های دل صحرا به صحرا برد آهو را

حریف نکته چین را پاسداری کن چو آیینه
یکی صد گوید از عیبت شکستی گر رسد او را

چو نقش پا به هر گامی سری بر خاک اندازد
فسان از سخت رویی باشد آن شمشیر ابرو را

نگردد تنگ دستی پردهٔ روی هنر هرگز
به جیب پاره چون پنهان تواند داشت گل، بورا

وفور نور حسنش مانع نظاره شد جویا
صفای جبهه اش باشد نقاب آن روی نیکو را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.