۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷

گل با سر بازار بسنجد چو چمن را
بازر به ترازو ننهد خاک وطن را

بر سرو، نسیم سحری برگ گل افشاند
بنگر به گلستان دم طاووس چمن را

ای هم نفسان سیر چمن فرع دماغ است
دور از گل آن رو چه کنم سرو و سمن را

کو دل که کس اندیشهٔ گلگشت نماید
کو دیده که یک ره بتوان دید چمن را

عریان نشوی همچو گهر در همهٔ عمر
از گرد یتیمی کنی ارجامهٔ تن را

جویا بر هر کس نتوان نکته سرا بود
بر خاک میفکن در نایاب سخن را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.