۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷

به نیروی محبت در کنار آرم میانش را
به زور ناتوانی می کشم آخر کمانش را

بساطی چیده رنگین چشم بد دور از نگاه او
بود هردم زخون تازه ای گرمی دکانش را

وطن مرغ دلم در گرم سیر عشق او دارد
سزد بر سرو آهم گر ببندد آشیانش را

نگاه چشم خواب آلوده ای دشمن هوشم
ندارم چون تو جویا طاقت رطل گرانش را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.