۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۹

به رویم دیدهٔ حیران در فیضی گشود اینجا
چو شبنم باختم از یک نگه بود و نبود اینجا

نماز و سبحه و کبر و ریا ارزانی زاهد
بود بر خاک خجلت روی مالیدن سجود اینجا

کدامین عیب باشد هم ترازو خودستایی را
بود بر ساده لوحی رحم کو خود را ستود اینجا

چه پرسی حال دل کان غمزه هر کس را بزد تیغی
نخستین ضرب دست خویشتن را آزمود اینجا

چو گل تا کی سراپا خنده بودن ای ز خود غافل
فغانی هم چو بلبل می توان گاهی سرود اینجا

گشاد کار دل در بند خاموشی بود جویا
چه درها بر رخم از لب فروبستن گشود اینجا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.