۲۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۴

شب هجراست و دستم دشمن پیراهن ست امشب
چوگل چاک گریبان بی تو وقف دامن ست امشب

نباشد در فن نیرنگ سازی چون تو استادی
که چشمت جانب غیر و نگاهت با من است امشب

چراغم روشن است از پهلوی خورشید رخساری
چو ما هم زینت عالم زگرد دامن ست امشب

گل کیفیت از هم بزمی خونابه نوشی چین!‏
که چون مینای می پرخون دل تا گردن ست امشب

جگر کاو که شد مژگان خونریزش، که از غیرت
به تن هر مو مرا چون خار در پیراهن ست امشب

تجلی کرد در دل یاد رخساری مرا جویا
از آن رو سرو آهم رشک نخل ایمن ست امشب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.