۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۰

دل هجران زده از سیر گلستان سیر است
دور از او موج هوابر سر ما شمشیر است

نزند ال و پرش در دم حیرت رنگم
این خزان جلوه، تذرو چمن تصویر است

نالهٔ العطش آمد ز نگاهش چون شمع
آتش عشق تو آنرا که گریبانگیر است

گریه نگذاشت چو پروانه به گردش گردد
موج اشکم به پر و بال نگه زنجیر است

آه جویا چو جرس پهلوی گردون بشکافت
نفس خستهٔ درد تو دم شمشیر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.