۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۳

هر کس محروم از جوانی است
دردی کش صاف زندگانی است

از یاد تو با نسیم آهم
بویی ز بهار نوجوانی است

کس پی نبرد که قاتلم کیست
دل کشتهٔ غمزدهٔ نهانی است

با چشم کبود می برد دل
آن چشم بلای آسمانی است

مغرور به چند روزه حسنی
غافل شده ای که آنت آنی است

لطفت آیا چه طور باشد
جور تو تمام مهربانی است

از دولت هندوان نخورد آب
روتی گو باش قحط پانی است

نگشود ز سینه عقدهٔ دل
پیکان توام که یار جانی است

جویا از دور چون بدیدت
از لطف بگفت: که این فلانی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.