۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۶

هر دلی آیینه دار صورت اندیشه ای است
این پری هر دم برنگ تازه ای در شیشه ای است

هر دم از عمر سبکسیر تو قدری کم شود
آمد و رفت نفس در کندن جان تیشه ای است

بسکه از آهم مکدر شد هوای گلستان
هر رگ گل گوییا در خاک پنهان ریشه ای است

اینقدرها در پی آزار خاطرها مکوش
جان من دل در فضای سینه شیر بیشه ای است

ای که می پرسی ز احوال دل جویا مپرس
دردمند عاشقی بیچاره ای غم پیشه ای است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.