۲۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۶

چو با تو کار دل ای ماهپاره افتاده است
زچشم اشک بعینه ستاره افتاده است

زبان سرمهٔ دنباله دار می گوید
سیاه مستی چشمش گذاره افتاده است

مرا ز دیدن صبح دوباره شد روشن
که چرخ را نفسش در شماره افتاده است

زجوش موج طراوت ترا زلجهٔ حسن
بهار عنبر خط بر کناره افتاده است

سزد ز خویش چو شبنم روم به بال نگاه
مرا که بر تو گذار نظاره افتاده است

ترا دلیل به بیچارگی دل جویا
همین بس است که در فکر چاره افتاده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.