هوش مصنوعی: این متن حکایتی از یکی از بزرگان اهل تمیز درباره ابن عبدالعزیز است که نگینی گرانبها بر انگشتری خود داشت. در زمان خشکسالی و قحطی، او انگشتری خود را فروخت و پول آن را به فقرا و نیازمندان بخشید. این کار او باعث شد برخی او را ملامت کنند، اما او معتقد بود که آرامش مردم مهم‌تر از زیورآلات شخصی است. در ادامه، متن به ستایش از اتابک ابوبکر بن سعد می‌پردازد که در زمان او فتنه‌ها از بین رفته و آرامش برقرار شده است. همچنین، بخشی از متن به توصیف یک صحنه عاشقانه و گفت‌وگوی شاعرانه با معشوق اختصاص دارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم اخلاقی و تاریخی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم اجتماعی و ادبی دارد. همچنین، بخش‌هایی از متن دارای زبان شاعرانه و استعاری است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد.

حکایت در معنی شفقت

یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند ز ابن عبدالعزیز

که بودش نگینی بر انگشتری
فرو مانده در قیمتش جوهری

به شب گفتی از جرم گیتی فروز
دری بود در روشنایی چو روز

قضا را درآمد یکی خشک سال
که شد بدر سیمای مردم هلال

چو در مردم آرام و قوت ندید
خود آسوده بودن مروت ندید

چو بیند کسی زهر در کام خلق
کیش بگذرد آب نوشین به حلق

بفرمود و بفروختندش به سیم
که رحم آمدش بر غریب و یتیم

به یک هفته نقدش به تاراج داد
به درویش و مسکین و محتاج داد

فتادند در وی ملامت کنان
که دیگر به دستت نیاید چنان

شنیدم که می‌گفت و باران دمع
فرو می‌دویدش به عارض چو شمع

که زشت است پیرایه بر شهریار
دل شهری از ناتوانی فگار

مرا شاید انگشتری بی‌نگین
نشاید دل خلقی اندوهگین

خنک آن که آسایش مرد و زن
گزیند بر آرایش خویشتن

نکردند رغبت هنر پروران
به شادی خویش از غم دیگران

اگر خوش بخسبد ملک بر سریر
نپندارم آسوده خسبد فقیر

وگر زنده دارد شب دیر تاز
بخسبند مردم به آرام و ناز

بحمدالله این سیرت و راه راست
اتابک ابوبکر بن سعد راست

کس از فتنه در پارس دیگر نشان
نبیند مگر قامت مهوشان

یکی پنج بیتم خوش آمد به گوش
که در مجلسی می‌سرودند دوش

مرا راحت از زندگی دوش بود
که آن ماهرویم در آغوش بود

مر او را چو دیدم سر از خواب مست
بدو گفتم ای سرو پیش تو پست

دمی نرگس از خواب نوشین بشوی
چو گلبن بخند و چو بلبل بگوی

چه می‌خسبی ای فتنه روزگار؟
بیا و می لعل نوشین بیار

نگه کرد شوریده از خواب و گفت
مرا فتنه خوانی و گویی مخفت

در ایام سلطان روشن نفس
نبیند دگر فتنه بیدار کس
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:هم در این معنی
گوهر بعدی:حکایت اتابک تکله
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.