۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۵

هر موج خون به سینه مرا تیغ کین زند
آن تندخو ز ناز چو چین بر جبین زند

دور از تو ذرهٔ من دشمن همند
هر موج خون به شمع دلم آستین زند

ممنون نیم زگریه که شبهای هجر او
آبی بر آتش دل اندوهگین زند

چشم سفید من چو کف از سر بدر رود
اشکم چو جوش در جگر آتشین زند

جویا چرا به روی نکو زاهدان بداند
آدم بود که طعن رخ گندمین زند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.