۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۰

باطنم را روشنی از عشق بی اندازه شد
داغ دل چون ماه از پهلوی مهرت تازه شد

می شود حاصل تمامی بعد تحصیل کمال
خط کتاب حسن او را رشتهٔ شیرازه شد

گرنه از می تیغ او را آبگیری کرده اند
همچو گل زخمم چرا لبریز از خمیازه شد

همچو آن شمعی که روشن گردد از شمع دگر
بر تنم هر داغ از پهلوی داغی تازه شد

هیچ رنگی برنتابد از لطافت حسن او
نکهت گل می تواند بر عذارش غازه شد

دور ازو چون غنچهٔ پنهان میان لاله زار
دل مرا جویا نهان در داغ بی اندازه شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.