۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۶

غمم را واله شیرین و لیلا برنمی تابد
که سیل گریه ام را کوه و صحرا برنمی تابد

گل چاکش به رنگ غنچه در جیب و بغل ریزد
می زورین ما را ظرف مینا برنمی تابد

دل پراضطراب من زضبط اشک تنگ آمد
شکوه گوهرم را شور دریا برنمی تابد

زیاد آرزو مانند گل از یکدگر باشد
دل آزرده ام بار تمنا برنمی تابد

زلعلش نوش دارویی مگر گردد روان بخشم
مریض درد او ناز مسیحا برنمی تابد

نخواهم گر همه در دست جویا از فلک هرگز
دل وارسته ام ننگ تقاضا برنمی تابد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.