۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۸

چون برقع مشکین ز رخ آل گشاید
از پلک و مژه دیده پر و بال گشاید

در فکر خموشی پر پرواز خیال است
اندیشه ام از بستن لب بال گشاید

از نقش قدم چون کمر جلوه ببندی
صد چشم به راه تو ز دنبال گشاید

آیینهٔ دل ساغر خون گشت زچشمی
کز شوخی مژگان رگ تمثال گشاید

جویا غزل فکرت عالی نسب است این
از دل گر هم عقدهٔ تبخال گشاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.