۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۹

به صد محنت دهان ما ز روزی بهره ور گردد
بلی این آسیا پیوسته از خون جگر گردد

روم فرسنگها از خود ز بس در بزم حیرانی
تکلم بر زبان شکوه آلودم جگر گردد

بود پاشیدن از خود در هوایت اوج پروازش
دلم را همچو گل گر لخت لختش بال و پر گردد

ز فیض ابر دست ساقی امشب چشم آن دارم
که بر سر شعله شمع بزم را گلبرگ تر گردد

ز شرح سوز دل گویی رگ برقی است می ترسم
که مکتوبم بلای جان مرغ نامه بر گردد

پی پاس فلک جویا به ضبط گریه مشغولم
مباد از سیل اشکم این کهن دیوار برگردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.