۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۶

سرشکم بسکه پردرد از دل مهجور برخیزد
به دریا چون رسد سیلاب اشکم شور برخیزد

دل تنگم سلیمانی کند در دشت دلتنگی
که شور محشر از آواز پای مور برخیزد

شود چون آب تیغش ساقی پیمانهٔ زخمم
نوای نوش بادی از لب ناسور برخیزد

مرا نشتر به شریان و ترا ناخن زند بر دل
جگر خون کن نوایی کز لب طنبور برخیزد

خیال لعل او جویا نمکدان ریخت بر زخمم
زدل در یاد آن کان ملاحت شور برخیزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.