۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۶

چشم خودبینی که مست جام زیبایی بود
همچو نرگس بی نصیب از فیض بینایی بود

ای حکیم از جام یکرنگی به بزم ما بنوش
مجلس احباب ما را فیض تنهایی بود

می شود احرام بند کعبهٔ مقصود دل
کشتی می در محیط غم چو دریایی بود

حلقه چون گردد بقدر زور برگردد کمان
خم به پشت چرخ درخورد توانایی بود

هرگز از کوتاه پروازی به مقصد ره نبرد
آنکه چون طاووس در بند خودآرایی بود

گرد میدانش بود نور نگاه عاشقان
بسکه فرش راه او چشم توانایی بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.