۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۳

از باغ رفت و گل خون دایم به جام دارد
هر غنچهٔ پارهٔ دل بی او به کام دارد

از عکس روی پنهان در گرد و کلفت غم
آیینه ام ز جوهر در خاک دام دارد

گر با خودم نبردی گیرم ز روی ناز است
نام مرا نبردن آیا چه نام دارد؟

ریحان زگل دمیدش جویا چرا ننالم
لطفی که خاص من بود امروز عام دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.