۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۷

ز تیغ ناز خون خلق بیرحمانه می ریزد
به آیینی که گویی باده در پیمانه می ریزد

فشارد بر دلم دندان ز هر دندانه از غیرت
چو طرح اختلاط آن زلف کج با شانه می ریزد

به سعی خود گشودن کی توان قفل در روزی
کلید اینجا بسان ماه نو دندانه می ریزد

گدازد آتش رشکش چنان امروز گلشن را
که رنگ از ساغر گل چون می از پیمانه می ریزد

وطن در گرمسیر عشق رندی را سزد جویا
که از خاکستر پروانه رنگ خانه می ریزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.