هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و عشق ناکام سخن می‌گوید. شاعر از گرفتاری جان در تن نالیده و عشق را مانند گنجی پنهان در دیوار توصیف می‌کند. او از پریشانی دل‌ها و حسرت دیدار می‌گوید و زیبایی معشوق را چنان توصیف می‌کند که حتی سرو و چنار در تماشای او از کار می‌مانند. شعر پر از تصاویر شاعرانه مانند شبنم، آینه زنگارگرفته، و چرخ پرگار است که همگی بر احساس حسرت و عشق تأکید دارند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۴۸۸

جان آزاد گرفتار تن زار بماند
همچو گنجی که نهان در ته دیوار بماند

از پریشان نظری گشته پریشان دلها
دیده آن است که در حسرت دیدار بماند

روز را مهر به شب گر برساند عجب است
بسکه حیران تو چون صورت دیوار بماند

تا به باغ آمده ای دست و دل سرو و چنار
در تماشای سراپای تو از کار بماند

چون نگه در حرم دیدهٔ حیرت زدگان
راز رسوای تو در پرده اسرار بماند

سرو را شرم قدت سلسله بر پای نهاد
دید تا طور خرام تو ز رفتار بماند

تو به حال دل خود هیچ نمی پردازی
حیف کاین آینه در پردهٔ زنگار بماند

همچو شبنم بود از بال نگه پروازش
آن سبکروح که حیران رخ یار بماند

کی زکار دل خود بر بدر آری جویا
چرخ سرگشتهٔ این نقطه چو پرگار بماند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.