۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۸

عشقم غلام خویش ز بخت سعید کرد
از فیض رنگ زرد مرا زر خرید کرد

هر کس گرفت روزه در این نشئه از حرام
چون از زمانه رخت سفر بست عید کرد

سرگرمی کسی که ز جام ریاضت است
در ساغر از گداز تن خود نبید کرد

در خون اشک بسکه تپد لاله دشت را
هر جلوهٔ تو محشر چندین شهید کرد

خوش انکه جا به خلوت خورشید طلعتی
همچون سحر ز یاری بخت سفید کرد

سرمستی شراب طهورش نصیب باد
هر کس کشید ساغر و لعن یزید کرد

جویا فغان زهجر که خنجر به صحن باغ
فرش رهم ز سایهٔ هر برگ بید کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.