۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۷

چو زلفت بیدلان را در پی تسخیر می گردد
به تن هر قطره خونم دانهٔ زنجیر می گردد

خیالش را ز بس در پرده های دل نهان دارم
فلک از دود آهم صفحهٔ تصویر می گردد

بقدر سوز دل گر دود آه از سینه برخیزد
در اندک فرصتی این ابر عالمگیر می گردد

نه تنها گردن مینا چو مارم می گزد بی او
قدح شبهای هجرانش دهان شیر می گردد

چسان بی او قدم در ساحت گلشن نهم جویا
که بر رویم نسیم گل دم شمشیر می گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.