هوش مصنوعی: این متن شعری است که دربارهٔ مرگ و ناپایداری دنیا سخن می‌گوید. شاعر از مرگ یک حاکم در مصر و زوال قدرت او صحبت می‌کند و تأکید می‌کند که همه چیز در دنیا فانی است، به جز قدرت خداوند. در پایان، شاعر به مخاطب توصیه می‌کند که در زندگی دست به بخشش و نیکی دراز کند و از ظلم و طمع دوری کند، زیرا پس از مرگ فرصتی برای جبران نخواهد بود.
رده سنی: 15+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، موضوع مرگ و زوال دنیا نیاز به بلوغ فکری دارد تا بتوان آن را به درستی درک و تحلیل کرد.

در تغیر روزگار و انتقال مملکت

شنیدم که در مصر میری اجل
سپه تاخت بر روزگارش اجل

جمالش برفت از رخ دل فروز
چو خور زرد شد بس نماند ز روز

گزیدند فرزانگان دست فوت
که در طب ندیدند داروی موت

همه تخت و ملکی پذیرد زوال
بجز ملک فرمانده لایزال

چو نزدیک شد روز عمرش به شب
شنیدند می‌گفت در زیر لب

که در مصر چون من عزیزی نبود
چو حاصل همین بود چیزی نبود

جهان گرد کردم نخوردم برش
برفتم چو بیچارگان از سرش

پسندیده رایی که بخشید و خورد
جهان از پی خویشتن گرد کرد

در این کوش تا با تو ماند مقیم
که هرچ از تو ماند دریغ است و بیم

کند خواجه بر بستر جان‌گداز
یکی دست کوتاه و دیگر دراز

در آن دم تو را می‌نماید به دست
که دهشت زبانش ز گفتن ببست

که دستی به جود و کرم کن دراز
دگر دست کوته کن از ظلم و آز

کنونت که دست است خاری بکن
دگر کی برآری تو دست از کفن؟

بتابد بسی ماه و پروین و هور
که سر بر نداری ز بالین گور
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گفتار اندر بی‌وفائی دنیا
گوهر بعدی:حکایت قزل ارسلان با دانشمند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.