۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۰

زچشمم جز سرشک لعل گون بیرون نمی آید
بلی هرگز در از دریای خون بیرون نمی آید

نمک ها بر جراحت زد تن درد آشنایم را
دلم از خجلت شور جنون بیرون نمی آید

دلم را هر قدر خواهی به سنگ امتحان بشکن
صدا زین ساغر لبریز خون بیرون نمی آید

نباشد شکوه ای صاحب هنر را بر زبان جویا
که هرگز از رگ یاقوت خون بیرون نمی آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.