هوش مصنوعی:
این متن حکایتی از یک فرمانده ستمگر است که مردم از ظلم او در رنج بودند. گروهی از مردم به یک شیخ دانا شکایت میبرند و از او میخواهند که فرمانده را از خدا بترساند. شیخ در پاسخ میگوید که سخن گفتن با کسی که از حق دور است، بیفایده است و مانند کاشتن تخم در زمین شور است. او همچنین به فرمانده یادآوری میکند که وظیفه او حفظ عدل و انصاف است و خداوند پاسبان او خواهد بود. در پایان، شیخ برای فرمانده دعا میکند که زندگیاش خوش و عبادتهایش قبول شود.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم اخلاقی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعرگونه و استعارههای عمیق نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت میشود.
حکایت در معنی خاموشی از نصیحت کسی که پند نپذیرد
حکایت کنند از جفا گستری
که فرماندهی داشت بر کشوری
در ایام او روز مردم چو شام
شب از بیم او خواب مردم حرام
همه روز نیکان از او در بلا
به شب دست پاکان از او بر دعا
گروهی بر شیخ آن روزگار
ز دست ستمگر گرستند زار
که ای پیر دانای فرخنده رای
بگوی این جوان را بترس از خدای
بگفتا دریغ آیدم نام دوست
که هر کس نه در خورد پیغام اوست
کسی را که بینی ز حق بر کران
منه با وی، ای خواجه، حق در میان
دریغ است با سفله گفت از علوم
که ضایع شود تخم در شوره بوم
چو در وی نگیرد عدو داندت
برنجد به جان و برنجاندت
تو را عادت، ای پادشه، حق روی است
دل مرد حق گوی از این جا قوی است
نگین خصلتی دارد ای نیکبخت
که در موم گیرد نه در سنگ سخت
عجب نیست گر ظالم از من به جان
برنجد که دزدست و من پاسبان
تو هم پاسبانی به انصاف و داد
که حفظ خدا پاسبان تو باد
تو را نیست منت ز روی قیاس
خداوند را من و فضل و سپاس
که در کار خیرت به خدمت بداشت
نه چون دیگرانت معطل گذاشت
همه کس به میدان کوشش درند
ولی گوی بخشش نه هر کس برند
تو حاصل نکردی به کوشش بهشت
خدا در تو خوی بهشتی سرشت
دلت روشن و وقت مجموع باد
قدم ثابت و پایه مرفوع باد
حیاتت خوش و رفتنت بر صواب
عبادت قبول و دعا مستجاب
که فرماندهی داشت بر کشوری
در ایام او روز مردم چو شام
شب از بیم او خواب مردم حرام
همه روز نیکان از او در بلا
به شب دست پاکان از او بر دعا
گروهی بر شیخ آن روزگار
ز دست ستمگر گرستند زار
که ای پیر دانای فرخنده رای
بگوی این جوان را بترس از خدای
بگفتا دریغ آیدم نام دوست
که هر کس نه در خورد پیغام اوست
کسی را که بینی ز حق بر کران
منه با وی، ای خواجه، حق در میان
دریغ است با سفله گفت از علوم
که ضایع شود تخم در شوره بوم
چو در وی نگیرد عدو داندت
برنجد به جان و برنجاندت
تو را عادت، ای پادشه، حق روی است
دل مرد حق گوی از این جا قوی است
نگین خصلتی دارد ای نیکبخت
که در موم گیرد نه در سنگ سخت
عجب نیست گر ظالم از من به جان
برنجد که دزدست و من پاسبان
تو هم پاسبانی به انصاف و داد
که حفظ خدا پاسبان تو باد
تو را نیست منت ز روی قیاس
خداوند را من و فضل و سپاس
که در کار خیرت به خدمت بداشت
نه چون دیگرانت معطل گذاشت
همه کس به میدان کوشش درند
ولی گوی بخشش نه هر کس برند
تو حاصل نکردی به کوشش بهشت
خدا در تو خوی بهشتی سرشت
دلت روشن و وقت مجموع باد
قدم ثابت و پایه مرفوع باد
حیاتت خوش و رفتنت بر صواب
عبادت قبول و دعا مستجاب
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت زورآزمای تنگدست
گوهر بعدی:گفتار اندر رای و تدبیر ملک و لشکر کشی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.