۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۲

بی تو چشمم حلقهٔ گلدام حیرانی مباد
دود دل مرغولهٔ زلف پریشانی مباد

حد طبعم لباسی برنتابد شعله وار
بر تنم جز جامهٔ چسپان عریانی مباد

دل چو گردد آب کوه صبر را از جا کند
کشتی ام یارب در این سیلاب طوفانی مباد

غیر من جویا به بزم رقص آن طاووس خلد
دیگری سرگشتهٔ گرداب حیرانی مباد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.