۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۱

بسکه گوهر بر کنارم چشم خون بالا فشاند
بی نیازیم آستین چون موج بر دریا فشاند

از شکفتن غنچه آب روی گلشن را فزود
گوییا مشت گلابی بر رخ گلها فشاند

روسفیدی را که دل گنجینهٔ مهر تو شد
بر جهان چون صبحدم دامان استغنا فشاند

چشم دارم سرو رعنایی برون آید زخاک
تخم اشکی دیده ام کز یاد آن بالا فشاند

بسکه از نظارهٔ او در گداز حیرت است
شمع محفل پیه چشم از دیدهٔ بینا فشاند

هر که بشکسته ست از سنگ جفا جویا دلی
در حقیقت پیش راهش ریزهٔ مینا فشاند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.