۲۱۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۶

غنچه در صحن چمن دل را نه آسان واکند
این گره را قطرهٔ شبنم به دندان واکند

آفتاب من به نقد جان چو شد جولان فروش
صبح را پیش از دو دم نگذاشت دکان واکند

بسکه می چسبند لبهایش ز شیرینی بهم
در شکفتن چون زهم آن لعل خندان واکند

می تواند گوهر مقصود را در عقد داشت
عقدهٔ تن را کسی کز رشتهٔ جان واکند

فتح ابواب است در بدن کلید موج می
بر رخ احباب درهای گلستان واکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.