۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳۹

زموج چین توانی ساده کردن گر جبین خود
کشی چون آفتاب آفاق را زیر نگین خود

توانی در کمند وحدت آری خویش را آسان
پس زانوی عزلت گر نشینی در کمین خود

کند آن کس که از شب زنده داری چشم دل روشن
ید بیضا برون آرد چو شمع از آستین خود

به چشم خواب اگر ریزی نمک از صبح بیداری
توانی ساخت چون انجم فلک ها را زمین خود

مکافات عمل پشت لبش را سبز خواهد کرد
به آن زهری که از دشمنام دارد در نگین خود

زآشوب پریشان خاطری ها جمع کن خود را
که چون خرمن شوی سازی جهانی خوشه چین خود

به شوق عشق بازی خویشتن را زنده می دارم
کسی چون من نباشد در جهان جویا رهین خود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.