۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸۰

با همه اعضا مرا چون ابر گریان ساختند
همچو شاخ گل سراپای تو خندان ساختند

شکرین لعلت ز موج آب حیوان ساختند
نقل دندان ترا از شیرهٔ جان ساختند

حسن شوخی را که عالم روشن است از پرتوش
در حجاب پردهٔ اظهار پنهان ساختند

نکهت گل رنگ یاقوت و خمیر صبح را
گرد آوردند و آن سیب زنخدان ساختند

خاکسارانی که از اول گریان دشمنند
همچو صحرا از لباس آخر به دامان ساختند

موج رنگ سنبل و طوفان بوی مشک را
جمع آوردند و آن زلف پریشان ساختند

خلعت مجنونی ام روزی که در بر کرد عشق
از فضای وسعت مشرب بیابان ساختند

کاکل مشکین و زلف عنبرین دستی بهم
داده جویا خاطر ما را پریشان ساختند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.