۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸۲

هر که چون صبح خودنمایی کرد
پیرهن بر تنش قبایی کرد

عشوهٔ لاجوردیی که تراست
رنگ روی مرا طلایی کرد

چون توان دید ماه را کامشب
چهره شد با تو بی حیایی کرد

دیدهٔ من ز دیدن رویت
آشنایی به روشنایی کرد

نخورد آبی از زلال وصال
دل که او خوی با جدایی کرد

شوخ بالا بلند من جویا
سرو را خنده بر رسایی کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.