هوش مصنوعی:
این متن داستانی است درباره مهماننوازی حضرت ابراهیم (ع) که به یک پیرمرد گبر (آتشپرست) کمک میکند، اما بعداً متوجه میشود که او به جای خداوند، آتش را میپرستد. خداوند حضرت ابراهیم را به خاطر این رفتار سرزنش میکند و به او یادآوری میکند که حتی اگر کسی در راه اشتباه باشد، باز هم باید به او کمک کرد.
رده سنی:
12+
این متن دارای مفاهیم عمیق مذهبی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان زیر 12 سال قابل درک نباشد. همچنین، بحث درباره پرستش آتش و تفاوتهای مذهبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت میشود.
حکایت ابراهیم علیهالسلام
شنیدم که یک هفته ابنالسبیل
نیامد به مهمان سرای خلیل
ز فرخنده خویی نخوردی بگاه
مگر بینوایی در آید ز راه
برون رفت و هر جانبی بنگرید
بر اطراف وادی نگه کرد و دید
به تنها یکی در بیایان چو بید
سر و مویش از برف پیری سپید
به دلداریش مرحبایی بگفت
برسم کریمان صلایی بگفت
که ای چشمهای مرا مردمک
یکی مردمی کن به نان و نمک
نعم گفت و بر جست و برداشت گام
که دانست خلقش، علیهالسلام
رقبیان مهمان سرای خلیل
به عزت نشاندند پیر ذلیل
بفرمود و ترتیب کردند خوان
نشستند بر هر طرف همگنان
چو بسم الله آغاز کردند جمع
نیامد ز پیرش حدیثی به سمع
چنین گفتش: ای پیر دیرینه روز
چو پیران نمیبینمت صدق و سوز
نه شرط است وقتی که روزی خوری
که نام خداوند روزی بری؟
بگفتا نگیرم طریقی به دست
که نشنیدم از پیر آذرپرست
بدانست پیغمبر نیک فال
که گبرست پیر تبه بوده حال
بخواری براندش چو بیگانه دید
که منکر بود پیش پاکان پلید
سروش آمد از کردگار جلیل
به هیبت ملامت کنان کای خلیل
منش داده صد سال روزی و جان
تو را نفرت آمد از او یک زمان
گر او میبرد پیش آتش سجود
تو با پس چرا میبری دست جود؟
نیامد به مهمان سرای خلیل
ز فرخنده خویی نخوردی بگاه
مگر بینوایی در آید ز راه
برون رفت و هر جانبی بنگرید
بر اطراف وادی نگه کرد و دید
به تنها یکی در بیایان چو بید
سر و مویش از برف پیری سپید
به دلداریش مرحبایی بگفت
برسم کریمان صلایی بگفت
که ای چشمهای مرا مردمک
یکی مردمی کن به نان و نمک
نعم گفت و بر جست و برداشت گام
که دانست خلقش، علیهالسلام
رقبیان مهمان سرای خلیل
به عزت نشاندند پیر ذلیل
بفرمود و ترتیب کردند خوان
نشستند بر هر طرف همگنان
چو بسم الله آغاز کردند جمع
نیامد ز پیرش حدیثی به سمع
چنین گفتش: ای پیر دیرینه روز
چو پیران نمیبینمت صدق و سوز
نه شرط است وقتی که روزی خوری
که نام خداوند روزی بری؟
بگفتا نگیرم طریقی به دست
که نشنیدم از پیر آذرپرست
بدانست پیغمبر نیک فال
که گبرست پیر تبه بوده حال
بخواری براندش چو بیگانه دید
که منکر بود پیش پاکان پلید
سروش آمد از کردگار جلیل
به هیبت ملامت کنان کای خلیل
منش داده صد سال روزی و جان
تو را نفرت آمد از او یک زمان
گر او میبرد پیش آتش سجود
تو با پس چرا میبری دست جود؟
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:گفتار اندر نواخت ضعیفان
گوهر بعدی:گفتار اندر احسان با نیک و بد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.