۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰۹

شد دل دریا کنارم ته همین از چشم تر
موج قلزم گشته هر چین جبین از چشم تر

بسکه دارد در گره آهی جدا از هجر اوست
چون حباب اشکم بریزد بر زمین از چشم تر

گر نه خوناب جگر بارد ز مژگان جای اشک
کی خورد آبی دل اندوهگین از چشم تر

بسکه باشم تشنهٔ نظارهٔ دیدار دوست
در دهن زیبد اگر گیرم نگین از چشم تر

من که جویا دور ازو شب تا سحر در گریه ام
کی جدا گردد چو شمعم آستین از چشم تر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.