هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد هجران و عشق نافرجام مینالد. او از شبهای دوری و آتش جانکاه عشق شکایت میکند و بیان میکند که در راه عشق، از خود بیخود شده است. شاعر از جویای حالش میخواهد که از حال او نپرسد، چرا که خود نیز از حال خویش آگاه نیست.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، پرداختن به موضوعاتی مانند هجران و درد عشق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۷۳۶
غیر از ایام وصال بت دلخواه مپرس
چند پرسی ز شب هجر، مپرس آه مپرس!
همچو شمعم دم تقریر زبان درگیرد
جان من! آه، از این آتش جانکاه مپرس
در ره عشق تو کردم قدم از سر چو شرار
اولین گام ز خود رفتنم از راه مپرس
این یکی جان گل آن شعلهٔ افلاک گداز
از نسیم سحر و آه سحرگاه مپرس
چند پرسی که چه حال است ترا ای جویا
مستم و نیستم از حال خود آگاه مپرس
چند پرسی ز شب هجر، مپرس آه مپرس!
همچو شمعم دم تقریر زبان درگیرد
جان من! آه، از این آتش جانکاه مپرس
در ره عشق تو کردم قدم از سر چو شرار
اولین گام ز خود رفتنم از راه مپرس
این یکی جان گل آن شعلهٔ افلاک گداز
از نسیم سحر و آه سحرگاه مپرس
چند پرسی که چه حال است ترا ای جویا
مستم و نیستم از حال خود آگاه مپرس
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.