۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴۵

سرشته اند ز فیض هوای صبح تنش
زموج پرتو ما هست تار پیرهنش

تپد شهید نگاه تو در لحد تا حشر
کنی ز پردهٔ چشم غزال گر کفنش

توان ز حسن کلامش شنید بوی بهار
به رنگ غنچهٔ خوشبو بود لب از سخنش

ز بزم وصل توام برد بیخودی دل تنگ
چو غنچه ای که برد گلفروش از چمنش

وظیفه خوان صفات لبت بود جویا
سزد چو غنچه پر از زرکنی اگر دهنش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.