۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷۳

تنها نه تنگنای دلم شد خراب خط
عالم بهم برآمده از بیحساب خط

در چشم دید سرخی آن لعل نکته سنج
شنجرف سر سخن بود اندر کتاب خط

زآن روی شعله ناک چو مویی بر آتش است
بر عارضش مشاهده کن پیچ و تاب خط

نگذشته اول آنکه بطومار زلف تار
روشن نکرده است سواد کتاب خط

در چشم عاشقان ز بناگوش و پشت لب
پیداست در کتاب رخش فصل و باب خط

افتد بدام دل چو ز زنجیر شد رها
گه داغ زلف یارم و گاهی کباب خط

جویا به روز ابر خوش آینده است می
سرمست باش شد چو رخش در نقاب خط
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.