۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۱

ز فیض باده شود پیکر ضعیف شگرف
چنانکه ماه نو از آفتاب بندد طرف

چو بشکفد به می جلوهٔ تو غنچهٔ گل
شراب رنگ بریزد برون ز تنگی ظرف

در این زمانه به جز شاهد و شراب، آخوند!‏
چه نحو عمر گرانمایه کس نماید صرف

سزد که جان به تن مرده چون مسیح دمد
کسی به خوبی لعل لبش ندارد حرف

سفیدی بدن مهوشان کشمیری
خنگ است به چشمم ز روشنایی برف

ز رفتنت دل پر اضطراب من در خون
نهان شده است چو سیماب در دل شنجرف

رواج اهل سخن رفته از میان جویا
وگرنه کس به سخندانیت ندارد حرف
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.