۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰۱

می گشاید چشم بستن قفل درهای وصال
پلک ها بر هم بود چسباندهٔ مشق خیال

گرد کلفت بسکه بر رخسارم از جوش غم است
روی بر دیوار در آیینه ام دارد مثال

صدمه های دل طپیدن سخت زور آورده است
بر فلک رفت استخوان پهلوی ما چون هلال

شاهراه وصل جانان پیش پا افتاده است
پای مالیدن ستم باشد ستم، چشمی بمال!‏

غم مخور جویا که زود از خاک برگیرد ترا
آنکه سازد پنجهٔ زربخش او گل را نهال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.