۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۳۷

فصل بهار اسیر گل و سرو و سوسنم
در دام خود کشیده چو طاؤس گلشنم

داغ جنون گلی است که چون بر سرش زدم
مانند شمع ریشه دوانید در تنم

بیخود فتاده ام چو در آیینه شخص عکس
اما همیشه پشت به دیوار آهنم

گاه نظارهٔ تو ز مژگان بهم زدن
هر دم بر آتش جگر تشنه دامنم

کی تندباد حادثه بی جا کند مرا
از فیض صبر نام خدا، کوه آهنم

هر ناله ام شکافت جگر گاه شیر را
جویا ز جوش عشق می مرد افکنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.