۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۳۸

دور از تو زبسکه بی دماغم
داغ دل شب بود چراغم

از درد چسان رهم که در تن
چون شمع دوانده ریشه داغم

عشقم چو نهاد داغ بر داغ
از جوش نشاط باغ باغم

از فیض خیال او چو طاؤس
هر جا باشم میان باغم

از وحشت من مپرس عنقا
خود را گم کرده در سراغم

از آتش سینه شعله ور گشت
جویا بر سر چو شمع داغم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.