۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۵۰

بستهٔ خود بودم از فیض ریاضت وا شدم
برگداز خویش تا بستم کمر، دریا شدم

بستن لب، بال پرواز است مرغ ناله را
تا خموشی پیشه کردم، بیشتر رسوا شدم

گشته ام دیوانه تر تا سوختم داغ جنون
لاله سان گنجینه دار مایهٔ سودا شدم

زان می ام جویا که در کام دل امشب ریختند
فارغ از اندیشهٔ دنیا و مافیها شدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.