۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶۶

نیست تنها بی رخت دشمن گریبان ناله ام
رخنه اندازد جرس آسا به دامان ناله ام

همره من گر شوی در گلستان جوش گل است
غنچه را از بس کند خاطر پریشان ناله ام

لخت دل با خون حسرت بسکه ریزد هر طرف
بی تکلف کرده عالم را گلستان ناله ام

رخنه می اندازدش چون غنچه در جیب و بغل
گر رساند چرخ را دستی به دامان ناله ام

نالهٔ نی می کند دل را همین سرگرم شوق
می شود آتش فروز صد نیستان ناله ام

دل طپیدن؛ طبل و لشکر؛ فوج غم؛ آهش؛ علم
سوی گردون می رود جویا به سامان ناله ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.