هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از تجربههای عرفانی و عاشقانه خود سخن میگوید. او از جدایی از خویشتن و رسیدن به شادی، غم عشق، و تلاش برای وصال معشوق صحبت میکند. با وجود رنجها، به شادی و گلستان عشق رسیده و خود را همچون شعلهای عریان توصیف میکند.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربههای زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
شمارهٔ ۸۶۷
در کدورت خون شدم از خویش شادان آمدم
جسم رفتم در غم او از خود و جان آمدم
همچو آب جو که در گل می نماید خویش را
گرچه گشتم پای تا سر گریه، خندان آمدم
با تن زار از پی آن یوسف مصر جمال
همچو گرد کاروان افتان و خیزان آمدم
کی اسیر عشق را بی بهره دارد فیض حسن
گل ستان گشتم ز بس زانرو گلستان آمدم
بر نمی تابد تن روشن دلان بار لباس
از عدم، جویا! به رنگ شعله عریان آمدم
جسم رفتم در غم او از خود و جان آمدم
همچو آب جو که در گل می نماید خویش را
گرچه گشتم پای تا سر گریه، خندان آمدم
با تن زار از پی آن یوسف مصر جمال
همچو گرد کاروان افتان و خیزان آمدم
کی اسیر عشق را بی بهره دارد فیض حسن
گل ستان گشتم ز بس زانرو گلستان آمدم
بر نمی تابد تن روشن دلان بار لباس
از عدم، جویا! به رنگ شعله عریان آمدم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.