۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۵

نماید چون جرس در راه شوق شوخ بیباکم
طپیدنهای دل از رخنه های سینهٔ چاکم

به اهل درد حاجت نیست زاد ره پس از مردن
که از پهلوی نقد داغ، گنجی در ته خاکم

رگ ابری شود خونبار بر روی هوا پیدا
به هر سو رو نهد مد نگه از چشم نمناکم

ز فیض کیف افیون، موشکافم در سخن جویا
خدیو ملک معنایم چو باشد تخت تریاکم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.