هوش مصنوعی: متن داستان مردی را روایت می‌کند که خر او در گل گیر کرده و او از ناراحتی و خشم به همه، از جمله دوست و دشمن و حتی سلطان، شکایت می‌کند. سلطان که از آن منطقه می‌گذرد، به جای تنبیه مرد، به او کمک می‌کند و او را با بخشش و هدایا مورد لطف قرار می‌دهد. این داستان بر اهمیت بخشش و مهربانی حتی در زمان خشم تأکید دارد.
رده سنی: 12+ این متن حاوی مفاهیم اخلاقی و پیام‌های عمیق است که برای درک کامل آن‌ها، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربه کافی دارد. همچنین، استفاده از زبان و مفاهیم قدیمی ممکن است برای کودکان زیر 12 سال چالش‌برانگیز باشد.

حکایت

یکی را خری در گل افتاده بود
ز سوداش خون در دل افتاده بود

بیابان و باران و سرما و سیل
فرو هشته ظلمت بر آفاق ذیل

همه شب در این غصه تا بامداد
سقط گفت و نفرین و دشنام داد

نه دشمن برست از زبانش نه دوست
نه سلطان که این بوم و برزان اوست

قضا را خداوند آن پهن دشت
در آن حال منکر بر او برگذشت

شنید این سخنهای دور از صواب
نه صبر شنیدن، نه روی جواب

به چشم سیاست در او بنگریست
که سودای این بر من از بهر چیست؟

یکی گفت شاها به تیغش بزن
ز روی زمین بیخ عمرش بکن

نگه کرد سلطان عالی محل
خودش در بلا دیدو خر در وحل

ببخشود بر حال مسکین مرد
فرو خورد خشم سخنهای سرد

زرش داد و اسب و قبا پوستین
چه نیکو بود مهر در وقت کین

یکی گفتش ای پیر بی عقل و هوش
عجب رستی از قتل، گفتا خموش

اگر من بنالیدم از درد خویش
وی انعام فرمود در خورد خویش

بدی را بدی سهل باشد جزا
اگر مردی احسن الی من اسا
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت حاتم طائی
گوهر بعدی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.