۲۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳۲

گر چنین در ضعف دایم بگذرد احوال من
مو برآرد دیدهٔ آیینه از تمثال من

با کدورت بسکه بگذشت از غمت احوال من
در گذشتن سایه در پی داشت ماه و سال من

گردهٔ تصویر برخیزد غبار از تربتم
شد نهان در پرده های دل ز بس آمال من

نور شمع جان مرا در پرده هستی ازوست
می شود فانوس بزم آیینه را تمثال من

بسکه احوالم نهان در گرد کلفت گشته است
چون ورق گردان زمین را گرگشایی فال من

موج سان جویا خورد جوهر بهم آیینه را
دیده بگشاید اگر بر صورت احوال من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.