هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از شوق دیدار معشوق و رهایی از قید و بندهای دنیوی سخن میگوید. شاعر از درد فراق و رسوایی نامش مینالد، اما در عین حال به امید دیدار و پرواز از خودپرستی به سوی معشوق اشاره دارد. در نهایت، او از بیخودی و مستی عشق به عنوان راه رهایی از ترس و محدودیتها یاد میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعارههای به کار رفته نیاز به دانش ادبی و تجربه زندگی بیشتری دارند.
شمارهٔ ۹۴۱
چون شمیم غنچه آیی گر ز قید دل برون
سیر عالم می کنی نارفته از منزل برون
نام رسوایم نگین را چون به خاطر بگذرد
سینه را چندان کند تا افکند از دل برون
سرو امیدت در اندک فرصتی بالا کشد
گر توانی آمدن از بند آب و گل برون
در دل هر کس که ذوق سیر راه هستی است
بال شوق افشان رود از خویش چون بسمل برون
زور دست ناتوانی قوت بازوی عجز
آورد شمشیر را از پنجهٔ قاتل برون
نیست بیم محتسب در شهربند بیخودی
می رود از خویش جویا مست لایعقل برون
سیر عالم می کنی نارفته از منزل برون
نام رسوایم نگین را چون به خاطر بگذرد
سینه را چندان کند تا افکند از دل برون
سرو امیدت در اندک فرصتی بالا کشد
گر توانی آمدن از بند آب و گل برون
در دل هر کس که ذوق سیر راه هستی است
بال شوق افشان رود از خویش چون بسمل برون
زور دست ناتوانی قوت بازوی عجز
آورد شمشیر را از پنجهٔ قاتل برون
نیست بیم محتسب در شهربند بیخودی
می رود از خویش جویا مست لایعقل برون
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.