۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۵۳

برون آی از نقاب و مشهدم را رشک ایمن کن!‏
چراغی بر مزار کشتگان خویش روشن کن!‏

گل شب زنده داری از ریاض زندگانی چین
‏ متاع فیض بر بالای هم چون ماه، خرمن کن!‏

ز کتمان غمش تنگ آمدم، بی طاقتی رحمی
گل چاک دلم را لاله سان در جی و دامن کن!‏

چراغان ساز جویا تربت فرهاد و مجنون را
گل از اشک جگرگون کوه و صحرا را به دامن کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.