هوش مصنوعی:
این متن به توصیف عشق حقیقی و سالکان راه عشق میپردازد که از دنیا و مادیات دوری کرده و در جستجوی معشوق حقیقی هستند. آنها در بحر معنی غرق شدهاند و از خلق و دنیا فاصله گرفتهاند. این عاشقان با درد و رنجی عمیق روبرو هستند که کسی از آن آگاه نیست و تنها با یاد معشوق و ذکر او آرام میگیرند. متن همچنین به قدرت و تأثیر این عاشقان اشاره میکند که با یک نعره میتوانند کوهها را از جا برکنند و با یک ناله شهرها را به هم بریزند. در نهایت، متن تأکید میکند که تنها کسانی میتوانند از می وحدت بنوشند که دنیا و آخرت را فراموش کردهاند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
در محبت روحانی
چو عشقی که بنیاد آن بر هواست
چنین فتنهانگیز و فرمانرواست
عجب داری از سالکان طریق
که باشند در بحر معنی غریق؟
به سودای جانان ز جان مشتغل
به ذکر حبیب از جهان مشتغل
به یاد حق از خلق بگریخته
چنان مست ساقی که می ریخته
نشاید به دارو دوا کردشان
که کس مطلع نیست بر دردشان
الست از ازل همچنانشان به گوش
به فریاد قالوا بلی در خروش
گروهی عمل دار عزلت نشین
قدمهای خاکی، دم آتشین
به یک نعره کوهی ز جا برکنند
به یک ناله شهری به هم بر زنند
چو بادند پنهان و چالاک پوی
چو سنگند خاموش و تسبیح گوی
سحرها بگریند چندان که آب
فرو شوید از دیدهشان کحل خواب
فرس کشته از بس که شب راندهاند
سحر گه خروشان که واماندهاند
شب و روز در بحر سودا و سوز
ندانند ز آشفتگی شب ز روز
چنان فتنه بر حسن صورت نگار
که با حسن صورت ندارند کار
ندادند صاحبدلان دل به پوست
وگر ابلهی داد بی مغز کوست
می صرف وحدت کسی نوش کرد
که دنیا و عقبی فراموش کرد
چنین فتنهانگیز و فرمانرواست
عجب داری از سالکان طریق
که باشند در بحر معنی غریق؟
به سودای جانان ز جان مشتغل
به ذکر حبیب از جهان مشتغل
به یاد حق از خلق بگریخته
چنان مست ساقی که می ریخته
نشاید به دارو دوا کردشان
که کس مطلع نیست بر دردشان
الست از ازل همچنانشان به گوش
به فریاد قالوا بلی در خروش
گروهی عمل دار عزلت نشین
قدمهای خاکی، دم آتشین
به یک نعره کوهی ز جا برکنند
به یک ناله شهری به هم بر زنند
چو بادند پنهان و چالاک پوی
چو سنگند خاموش و تسبیح گوی
سحرها بگریند چندان که آب
فرو شوید از دیدهشان کحل خواب
فرس کشته از بس که شب راندهاند
سحر گه خروشان که واماندهاند
شب و روز در بحر سودا و سوز
ندانند ز آشفتگی شب ز روز
چنان فتنه بر حسن صورت نگار
که با حسن صورت ندارند کار
ندادند صاحبدلان دل به پوست
وگر ابلهی داد بی مغز کوست
می صرف وحدت کسی نوش کرد
که دنیا و عقبی فراموش کرد
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
۱۷۴۱
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:تقریر عشق مجازی و قوت آن
گوهر بعدی:حکایت در معنی تحمل محب صادق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.